برخی مردمان امام گذشته را عاشقند نه امام حاضر را

می دانید چرا!!!!

امام گذشته را هرگونه که بخواهند تفسیر میکنند اما امام حاضر را باید فرمان ببرند

کوفیان عاشورا را اینگونه رقم زدند.


دوستان عزیز التماس دعا

قسمتی از زندگی 2

*یه روزی گفته بودم زندگی مثل بازی میمونه

برد و باخت داره

اما برنده ی واقعی کسیه که برای برد با تمام وجود تلاش کرده، حتی اگه در نهایت ببازه

*تجربه های جدید زندگیم منو داره پله پله به ارزوهام نزدیک میکنه، همون ارزوهایی که یه روز قسمتاییش رو نوشتم اینجا

*بعضی وقتا خدا خودش راه رو برا ادم باز میکنه و بعضی وقتا از پشت سر هوامون رو داره، عجب خدای مهربونی داریم

بیزحمت ادامه مطلب:

ادامه نوشته

غدیر

غدیر "کربلای عوام" بود

و کربلا "غدیر خواص"

در غدیر با انکه بیعت گرفته شد، جفا شد

ولی در کربلا با اینکه بیعت برداشته شد، وفا شد


دوستان عزیز عید غدیر خم مبارک

انشاالله شیعه واقعی باشیم

قصه

چندیست که شخصیت های قصه هایم حال و هوای غصه دارند

از صدای قریب جیرجیرک بگیر که غریبانه میخواند

تا دلتنگی پدربزرگ برای کویری که روزی صحرای اباد بود

و من نظاره گر این قصه های بی رحمم


ب.ن: یک ماه است که در اسمان به دنبال کلاغ های پاییز میگردم، بالاخره امروز موفق شدم

*کلنجار رفتن ادما با خودشون، بیشترین انرژی رو میگیره........................

جیرجیرک

دل تنگ جیرجیرکی هستم که از سر شب بی بهانه میخواند

از شادی ها و غصه هایش میگفت

همه را با یک صدا برایم تعریف میکرد

لحنش اما، فرق داشت



میخواند امشب

نه برای من

برای انهایی که صدایش را نمیشنوند

ای کاش قدر شناس بودیم من و جیرجیرک

اغاز بی پایان

هر پایانی شروع یک اغاز است

استثنا می شود اگر اغازش بی پایان باشد

استثناها بیشتر دوست داشتنی می شوند برایم


*تجربه ی داشتن این احساسات در یک زمان واحد شاید نادر باشه برام: انتظار، عشق، ترس، اضطراب، دوست داشتن و...

ب.ن: *قند که روی سرت میسابند انگار در دلت اب میشود

*روز ازدواج حضرت علی و زهرا(ع) عقد کردیم، باعث افتخاره و البته مسئولیتی سنگین.

خدای من

خدا که داور می شود

لحظه های نابی که عقل و احساسم می جنگند

بی قرار می شوم برای نتیجه ی بازی

وقتی خدا برای من است


*شاکریم

ب.ن: احساس خوبیه وقتی با تصمیمت دنیا رو به یه نفر میدی (قابل توجه خانوم نقطه)

اسمان بی مهر

جبران می شود بی مهری اسمان در این مهر

وقتی چشمانم اسمان است و اشک هایم باران

عجب نعمتی است این باران

خدا را شاکریم

جادو

چشمانت، دست همه ی جادوگرهای عالم را از پشت بسته


*باز امد بوی ماه مهر اما نمیدونم چرا مهر امسال مث سالای قبل نیست، شاید بخاطر اینه که سر کلاس نمیریم و همش کاراموزی



گناه

تنها گناه قهرمان قصه  "زن بودن" بود

اسیر مردمانی که فرش زیر پا و اسمانشان همه از جنس "غرور" بود

اگر دستانم توانا بود قصه را از نو می نوشتم

اما شاید دیگر او قهرمان نمیشد


*گاهی وقتا ادما یه اشتباهی میکنن که با هزارتا ببخشید و پشیمونی جبران نمیشه

ظرفی که شکست دیگه مث روز اولش نمیشه

*خدایا هیچوقت شیطان نفس رو بما غالب نکن

*دوستان برای قهرمان قصه دعا کنید که صبرش لبریز شده منم براش دعا میکنم